خوابش را دیدم
دیشب باز خوابش رو دیدم
چقدر توی خواب مهربان تر بود
خیلی برام میخندید
کاش هیچ وقت از خواب بلند نمیشدم
هنوز تصویر خنده اش در ذهنم جامونده
لعنتی میخوام زندگی کنم
خسته ام خسته
دیشب باز خوابش رو دیدم
چقدر توی خواب مهربان تر بود
خیلی برام میخندید
کاش هیچ وقت از خواب بلند نمیشدم
هنوز تصویر خنده اش در ذهنم جامونده
لعنتی میخوام زندگی کنم
خسته ام خسته
من اگر عاشقانه می نویسم
نه عاشقم و نه در عشق شکست خورده
می نویسم تا عشق در یاد قلبم بماند
تا در هیاهوی دل کندن ها،علاقه ها،هوس ها،خیانت ها
آدم بودن در یادم بماند
در من
کوچه ای است که با تو در آن نگشته ام
سفری است که با تو هنوز نرفته ام
روزها و شب هایی است که با تو به سر نکرده ام
عاشقانه هایی است که با تو هنوز نگفته ام
(دیالوگ زیبای سریال شهرزاد)
کاش
شبی ،
روزی ،
جایی ،
دلت برایم تنگ شود..
تا بدانی چه میکشم..
جایی از خواب هایم
با من قرار بگذار
دستم به بیداریت
که نمی رسد
نه گرفتن دستی که محرمت نیست
نه حرفای عاشقانه و قربان صدقه های چند ثانیه ای
آرامش حضور خداست
وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمیکند
وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی میفهمد
وقتی نیازی نیست برای بودنش التماس کنی
غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری
وقتی مطمئن باشی با او هرگز تنها نخواهی بود...
آرامش یعنی همین
تو بی هیچ قید و شرطی خدا را داری...
آرامش یعنی داشتن خدا در کنارت...
بگذار بگویند مغرورم
من دوستت دارم هایم را
خرج کسی که لیاقتش را ندارد
نمیکنم....
...................
دیگر بوی آدمیزاد نمیدهیم
گرگ ها هم برای خوردنمان ناز میکنند
..........
دلم بچگی می خواهد
جلوی کدام مغازه پا بکوبم
تا برایم آرامش بخرند...
دلم برای ناز کردن هایم و لوس شدن هایم برایت تنگ شده است
دیگر نیستی تا برایم خرید عید کنی
دیگر نیستی تا سر خانه تکانی کردن غر غر کنی
دیگر نیستی کارهایم که تمام شد سرم را در کنارت بگذاری و بگویی دخترم خسته شده
دیگر نیستی مادر که دعوایم کرد طرف او را بگیری و بعد برایم چشمکی بزنی
دیگر نیستی بابا نیستی
6 سال از آن عید سراسر اندوه میگذرد و 6 سال است که دیگر عید را دوست ندارم
دوست ندارم چون دیگر پدر ندارم
هرسال یادم می افتد که تو نیستی و من یتیم شدم
و چه یادآوری تلخی....
پدر یعنی تمام سهم یک دختر زدنیا
مرا دختر خانم مينامند...
مضموني که جذابيتش نفس گير است..
دنياي دخترانه ي من نه با شمع و نه با عروسک معنا پيدا نميکند..
اما همه ي اينها را در بر ميگيرد...
قرار است در آینده
نام زیبای مادر را با خود داشته باشم
پس از همین الان بی حرمتش نمیکنم
اشک ريختن ضعف من نيست...
قدرت روح من است...
اشک نميريزم تا توجهي را جلب کنم...
با اشکم روحم را ميشويم...
من ضعيف نيستم...
چراکه خداوند مرا بدون خشونت و زو ر بازو ميپسندد...
اگر فرهنگ غلط و کوتاه نظري مرا ضعيفه ميخواند
باز هم از پشت همين پرده سر بلند ميکنم و
لبخند ميزنم...
چرا که خداوند مرا دختر آفريده و همين
براي من کافيست
کاش خدا از پشت ابرها بیرون می اومد و
و محکم گوشم و میگرفت و میکشید و میگفت:
آهاااااااااااااااااااااااااااای
همینی که هست اینقدر غر نزن
بعد چشمک میزد و میگفت:
غصه نخور همه چی درست میشه..
چقدر بدهکاریم
به دوست دارم های نگفته ای که بلعیدیم
و پشت دیوار غرورمان پنهان کردیم
تا ثابت کنیم
آدم های منطقی هستیم
زندگیم پر شده است از
سوءتفاهم هایی که دیگران برایم ساختند
دیگرانی که نگذاشتند سوءتفاهم را برطرف کنم
سوءتفاهم هایی که تبدیل به تهمت شد
تهمت هایی که زندگیم و خوشی هایش را
برایم کم و کمتر کرد
زندگی که تبدیل به نگاه هایی شد
که ذره ذره وجودم را گرفت
اما نفهمیدم چرااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟
خدایا
تو خود از رگ گردن به من نزدیکتری
پس خود از خوب و بد من خبر داری
شاید آنهایی که با من نیستند
لیاقت با من بودن را نداشتند
تا تو هستی مرا چه به غیر تو
دروغ چرا من هم دخترم
پر از احساس و عاطفه
گاهی وقتا بدجور دلم میشکند
خدایا تو خود تکه های شکسته اش را برایم
جمع کن
زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند تهمت بدنامی چند
که باورشان نمی شود
تنهااااااااااااااایم....
می گویند خوش به حالت که
خوشحالی....
نمی دانند دلیل شاد بودنم
باج به آنهاست
برای دوست داشتن من
پشت هر لبخندم دردیست ...
برای خنده هایم اشک نریز
دستم را بگیر
پیش از آنکه قهقهه ای سر دهم...
دلمان که می گیرد
تاوان لحظه هاییست که دل میبیندیم
خداوندا.....
هرگز کسی را به آنچه قسمتش نیست
عادت نده..
دکتر شریعتی
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است
باران بهانه ای بود
که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی
کاش نه کوچه انتها داشت
و نه باران تمام میشد....
شیشه پنجره را باران شست
از دل تنگ من اما چه کسی
نقش تو را خواهد شست...
از درد تنهایی بمیر ....
ولی زاپاس عشق کسی نشو .....
غرور تنهایی خیلی بالاتر از این حرفاست....
دلم تنگ است...
برای کسی که...
نمیشود...
او را خواست
نمیشود...
او را داشت...
نمیشود ... ..
او راببینی و خیره نگاهش کنی
نمیشود ......
حرفهایت را برایش فریاد بزنی
نمیشود....
راحت بغضت را در پیش چشمانش بشکنی
فقط می شود
سخت برای او
دلتنگ شد
و فقط
شبانه دردو دلت را با خدایت بگویی
و از بالشتت ممنون باشی
که اشک هایت را
را تحمل میکند
گاهی سکوت خطرناک تر از کنایه های نیشدار است
کسی که سکوت می کند
روزی حرف هایش را خدا به شما خواهد گفت
نام مرا گذاشتند با جنبه !!
بی آنکه بدانند خندیدم....
تا کسی صدای شکستن قلبم را نشنود..
اونکه میخواست منو بفهمه
نتونست
اونکه میتونست بفهمه
نخواست
این شد که تنهایی تمام قد من رو بلعید
اگر این زندگی باشه
اگر این سهمم از دنیاست
من از مردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی با خودم میگم
شاید مردم حواسم نیست
دیر باریدی باران دیر
من مدت هاست در حجم نبودن کسی
خشکیده ام
من مدت هاست که خود از چشم هایم ابر و بارانی ساخته ام
دلم تنگ است باران
من همین رو میخوام
گفت بهتر از اینو واست کنار گذاشتم
پامو کوبیدم زمین و گفتم
من فقط فقط همین رو میخوام
آروم زیر لب گفت
آخه قولش رو به یکی دیگه دادم
مرا ببخش که دوستت ندارم
مرا ببخش که با نگاهت دلم نمی لرزد
مرا ببخش که حرفایت و کارهایت برایم عاشقانه نیست
مرا ببخش که همیشه خودم را از پنهان میکنم
و
من
تو را خواهم بخشید
برای همه ی عاشقانه هایی که
دوست داشتم برایم بگویی
اما تو سرگرم دیگری بودی
همه اشک هایی که برایت ریختم
اما تو برای دیگری لبخند میزدی
و تو چقدر دیر فهمیدی
دیر دیر دیر