ولی دیره وای دیره
پر حرفم
ولی دیره ولی دیره ولی دیره
پر حرفم
ولی دیره ولی دیره ولی دیره
دلم
بدجور هوایت را میکند
خدا کند راست باشد
که
دل به دل راه دارد
من اگر عاشقانه می نویسم
نه عاشقم و نه در عشق شکست خورده
می نویسم تا عشق در یاد قلبم بماند
تا در هیاهوی دل کندن ها،علاقه ها،هوس ها،خیانت ها
آدم بودن در یادم بماند
جایی از خواب هایم
با من قرار بگذار
دستم به بیداریت
که نمی رسد
بگذار بگویند مغرورم
من دوستت دارم هایم را
خرج کسی که لیاقتش را ندارد
نمیکنم....
...................
دیگر بوی آدمیزاد نمیدهیم
گرگ ها هم برای خوردنمان ناز میکنند
..........
دلم بچگی می خواهد
جلوی کدام مغازه پا بکوبم
تا برایم آرامش بخرند...
دلم برای ناز کردن هایم و لوس شدن هایم برایت تنگ شده است
دیگر نیستی تا برایم خرید عید کنی
دیگر نیستی تا سر خانه تکانی کردن غر غر کنی
دیگر نیستی کارهایم که تمام شد سرم را در کنارت بگذاری و بگویی دخترم خسته شده
دیگر نیستی مادر که دعوایم کرد طرف او را بگیری و بعد برایم چشمکی بزنی
دیگر نیستی بابا نیستی
6 سال از آن عید سراسر اندوه میگذرد و 6 سال است که دیگر عید را دوست ندارم
دوست ندارم چون دیگر پدر ندارم
هرسال یادم می افتد که تو نیستی و من یتیم شدم
و چه یادآوری تلخی....
پدر یعنی تمام سهم یک دختر زدنیا
مرا دختر خانم مينامند...
مضموني که جذابيتش نفس گير است..
دنياي دخترانه ي من نه با شمع و نه با عروسک معنا پيدا نميکند..
اما همه ي اينها را در بر ميگيرد...
قرار است در آینده
نام زیبای مادر را با خود داشته باشم
پس از همین الان بی حرمتش نمیکنم
اشک ريختن ضعف من نيست...
قدرت روح من است...
اشک نميريزم تا توجهي را جلب کنم...
با اشکم روحم را ميشويم...
من ضعيف نيستم...
چراکه خداوند مرا بدون خشونت و زو ر بازو ميپسندد...
اگر فرهنگ غلط و کوتاه نظري مرا ضعيفه ميخواند
باز هم از پشت همين پرده سر بلند ميکنم و
لبخند ميزنم...
چرا که خداوند مرا دختر آفريده و همين
براي من کافيست
کاش خدا از پشت ابرها بیرون می اومد و
و محکم گوشم و میگرفت و میکشید و میگفت:
آهاااااااااااااااااااااااااااای
همینی که هست اینقدر غر نزن
بعد چشمک میزد و میگفت:
غصه نخور همه چی درست میشه..
می سپارمش به خدا
همان خدایی که
هیچ وقت نخواست
او را به من بسپارد
که همان هم در شهرم پیدا نمی شود
ﭘﺴﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺁﺧﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻫﻮﺱ ﺷﻤﺎﻝ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ
ﺳﺮﺕ ﺑﺰﻧﺪ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺯﻭﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﻫﻮﻝ ﺑﻮﺩ ... ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻗﺤﻄﯽ
ﭘﺴﺮ ﺷﻮﺩ !!!
ﺩﯾﺮ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺗﺮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ !!!
ﭘﺴﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ : ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ... ﻣﯽ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﯿﻮﻓﺘﺪ ...
ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ : ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ !!! ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺩ
ﺷﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺩﻫﺪ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺑﺎ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯾﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ...
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ
کپی از وبلاگ آرزو جوووووووووون
بی خیال گذشته بی خیال آینده
بی خیال احساس اگرها و شایدها
گاهی لازم است بگوییم
هرچه باداباد